به گزارش خبرنگار مهر، صدفهای کوچکی را که 35 سال پیش "تجربه کار" از دامنه کوههایی که آن روزها (نه مثل الان) تنها برای کوهنوردی، به دلشان می زد، حالا شده اند سرنخ برای یک سری وقایع و البته شگفتی های برهه ای از تاریخ و علم.
صدفهای آن زمان کجا، فسیل های مهره کمر و پنجه دایناسور و ماهی ها و حلزون و صدفهای 400،500 میلیون ساله امروز کجا.
محسن تجربه کار را با فسیلهایش و موزه تعطیل شده دیرینه شناسی کرمان می شناسیم. کسی که 35 سال عمرش را با سنگها و کوهها سپری می کند؛ سنگهایی که حالا و با انجام یک سری آزمایشات زبان باز کرده و دارند از برخی پشت پرده های علم، پرده بر می دارند هر چند که هنوز نتیجه قابل قبولی را به دست نداده اند.
جدیت تجربه کار برای ادامه کار/ زندگی ای که روی فسیل بنا شد
به خاطر همین هم بوده است که یک روز، در افتتاحی رسمی و کلی "کیا، بیا" برای این فسیلها موزه ای در نظر گرفته می شود فردایش، درب موزه را به روی بازدید کنندگان می بندند و فسیلها را بار کامیون کرده و به انبار منتقل می کنند. یک روز دیگر هم برچسب سنگ را به آنها می زنند و می گویند اینها یک مشت سنگ بی ارزش هستند نتیجه توهمات ذهنی شخص تجربه کار.
در این شرایط، اینکه"واقعیت چیست" از آن دسته سوالهایی است که هنوز پاسخ روشنی به آن داده نشده است. یعنی برای سوا شدن مرز واقعیت و تخیل درباره این فسیلها هنوز باید منتظر ماند، اگرچه اخیرا آزمایشات سی.تی.اسکن نتایج تقریبا قانع کننده ای را حاصل کرده و به نظر می رسد با ادامه این راه، در آینده ای نزدیک به دستاوردهای شگفت انگیزی خواهیم رسید.
انتقال فسیلها از موزه به سطلهای پلاستیکی
به هر حال، خلاصه همه این ماجراها که یک طرف آن جدیت تجربه کار بر ادامه کار است و طرف دیگر سنگ اندازی مسئولان و خط بطلان کشیدن بر همه این آثار بی زبان، دست به دست هم داد و فسیلهای موزه دیرینه شناسی را از داخل غرفه های موزه به جعبه ها و سطل های پلاستیکی منتقل و زیر سقف گاراژ منزل استیجاری تجربه کار روی هم تلمبار کرد.
البته استاندار کرمان اخیرا توجه خاصی را به این فسیلها مبذول داشته و گویا قرار است سر و سامانی به وضعیتشان داده شود.
او عاشق فسیلهایش است
با وجود همه این کشمکشها و بی توجهی ها اما، تجربه کار هر وقت که سراغش بروی با عشق از این فسیلها حرف می زند و دلسرد نیست؛ تحصیلات آکادمیک ندارد و کارش تجربی است اما همه عنوانهای لاتین و فارسی فسیلها را از حفظ است.
یک صبح زمستانی را تا ظهر کنار فسیلهایش بودیم و او هم با همان علاقه وافرش به این سنگواره ها، برایمان از خودش گفت و این آثار منحصر بفرد. میز کارش در لا به لای جعبه های فسیلها قرار دارد؛ یک میز کوچک که روی آن تعداد زیادی کتاب چیده شده.
محسن تجربه کار از آغاز کارش می گوید. وی اظهار می کند: من در اصل کوهنورد هستم و از 35 سال پیش تاکنون مرتب کوه می روم.
وی ادامه می دهد: آن زمان ها در کوههای اطراف کرمان، مثل کوه جوپار، سنگهایی می دیدم شبیه صدف. برایم عجیب بود که اینجا که دریا نیست چرا صدف هست.
وی می افزاید: در کتابهای درسی دوران مدرسه چیزی راجع به فسیل خوانده بودم و از همان زمان حدس زدم که اینها فسیل هستند.
تجربه کار، به گفته خودش، در کنار کوهنوردی به جمع کردن این فسیلها هم می پرداخته و به مرور زمان مجموعه ای از سنگواره ها را تهیه کرده است.
با کشک و سیر به دل کوه می زنم
وی اظهار می کند: اما وقتی با گروه می رفتیم، فرصت کافی برای گشت و گذار نبود. برای همین تصمیم گرفتم از گروه جدا شوم و از آن زمان بود که به طور جدی به جمع آوری فسیل پرداختم.
تجربه کار ادامه می دهد: اوایل با دوچرخه به کوه می رفتم؛ حتی قطعات فسیل دایناسوری را که دارم با دوچرخه به خانه آوردم تا اینکه توانستم یک موتور ایژ روسی که 40 سال کار کرده، تهیه کنم و الان با همین موتور به کوه می روم.
تجربه کار به گفته خودش برای رفتن به کوه و پیدا کردن فسیلها، یک کیسه خواب، یک چادر یک نفره، کوله پشتی که درون آن، دو بطری آب و مقداری غذا که معمولا کشک و سیر است ( نوعی غذای محلی در کرمان که مخلوطی است از کشک ساییده شده همراه با سیر داغ و مغز گردو و سیب زمینی که با نان خورده می شود)، با خود می برد ابزار کارش هم کلنگ، چکش و چند عدد قلم است.
تجربه کار می گوید: صبح زود کوه می روم و روی زمین خم می شوم برای پیدا کردن و بیرون آوردن فسیلها، یک دفعه سرم را بلند می کنم می بینم غروب شده. هفته ای هم دو سه بار می روم.
وسیله دفاعی ندارم با طبیعت خو گرفته ام
وی هیچ گونه وسیله دفاعی را با خود نمی برد. می گوید: وسیله دفاعی را زمانی با خود می بریم که بخواهیم از آن استفاده کنیم. من چنین قصدی ندارم. در ارتفاعات، گرگ، پلنگ، مار و عقرب زیاد دیده ام اما هیچ کدام کاری به من نداشته اند. من هم آسیبی به آنها نمی رسانم.
تجربه کار فسیلها را که به خانه می آورد، به گفته خودش، بر اساس اطلاعاتی که از کتابهای مختلف دارد، سن و نوع آن را مشخص می کند؛ 161 هزار قطعه فسیل در ابعاد مختلف از یک صدف کوچک، اندازه یک بند انگشت گرفته تا فسیل یک موجودی هم عصر دایناسورها.
ماجرای تجربه کار و قاچاقچیان
وی از تمام لحظه هایی که برای پیدا کردن فسیلها به دل کوه و بیابان های اطراف کرمان می زند و همچنین از هر یک از فسیلها، خاطره دارد. می گوید: چند سال قبل در کوههای جوپار گیر اشرار افتادم؛ ماجرا از این قرار بود یک سری قاچاقچی که اکثرا هم افغانی بودند و چهره هایشان را کامل پوشانده بودند، من را که در کوهها در حال جست و جو بودم دستگیر و در یک طویله زندانی کردند و به گفته خودشان باید می ماندم تا اربابشان بیاید.
وی ادامه می دهد: فردای آن روز که اربابشان آمد، وقتی فهمید برایشان خطری ندارم دستور داد که آزادم کنند البته با این تهدید که از این ماجرا نباید با کسی سخن بگویم.
وی بیان می کند: وقتی به خانه آمدم سرتاپای من پر از کک و پشه بود.
تجربه کار گویا، این ماجرا را با نیروی انتظامی در میان می گذارد؛ مخبر این قاچاقچیان هم که یکی از چوپانان آن حوالی بوده جریان را به قاچاقچیان می گوید و آنها، تهدیدش می کنند که حتما تجربه کار را خواهند کشت.
وی می گوید: بعد از آن، چند سالی اصلا طرف کوههای جوپار نرفتم.
وی معتقد است وقتی آدم به طبیعت می رود، خشن می شود و از هیچ چیز نمی ترسد.
161 هزار فسیل و 161 هزار خاطره
تجربه کار می افزاید: تک تک این 161 هزار فسیل با سختی و البته در اوج لذت به دست آمده و با هر کدامشان یک خاطره دارم.
وی می گوید: حدود سه هفته پیش هم بود که در کوههای بافت در یک گردنه خیلی تند، زنجیر موتورم پاره شد و به داخل دره افتادم که با کمک روستاییان نجات پیدا کردم.
تجربه کار از حال و هوایش در زمان خلوت کردن با کوهها هم می گوید.
وی اظهار می کند: من تا لحظه ای که در خانه هستم ذهنم درگیر مسایل مختلف است اما به محضی که وارد طبیعت می شوم دیگر هیچ چیز در ذهنم نیست؛ مثل این است که وقتی سوار موتورم می شوم باد افکارم را با خود می برد.
هدف تجربه کار این است که از طریق فسیلها خودش را بشناسد.
وی با بیان اینکه من تحصیلات دانشگاهی در خصوص زمین شناسی ندارم، می گوید: خیلی از کسانی که دانشگاه می روند، در پی کسب مدرک هستند برای همین هست که از کارشان لذت نمی برند.
فسیلها چیزهایی به من آموختند که در مدرسه نیاموختم
تجربه کار می افزاید: در صورتی که من فسیل را به عنوان هدف خودم قرار نداده ام اگر این هدفم بود خیلی وقت پیش باید خسته می شدم و آن ر ا رها می کردم.
وی اظهار می کند: من می خواهم از طریق فسیل خودم را بشناسم؛ من از این طریق چیزهایی یاد گرفته ام که در مدرسه آن را نیاموخته ام.
تجربه کار می گوید: ما لحظات قشنگی در دنیای قشنگمان داریم که با اشتباهاتمان داریم زندگی را برای خودمان سخت می کنیم.
روزی زحمات همسرم به بار می نشیند
فسیلها در زندگی خانوادگی او تاثیر خودش را گذاشته است؛ سه فرزند دارد؛ دخترش دانشجوست و پسرانش در مقطع دبیرستان تحصیل می کنند. 50 ساله است و اخیرا چشمانش مشکل پیدا کرده. می گوید: تمام بیماری های ما به خاطر هوای آلوده شهرهاست؛ به کوه که می روم، فسیلهای ریز، اندازه یک دانه عدس را می بینم اما اینجا که می آیم برای نوشتن باید از عینک استفاده کنم. شعر هم می گوید. فسیلها جزیی از خانواده او شده اند. می گوید: من حتی درون یخچال خانه ام هم فسیل نگهداری می کنم. تجربه کار اظهار می کند: پیشترها خانواده ام عاشق فسیل و کار من بودند اما به خاطر مشکلاتی که بعد از تعطیلی موزه پیش آمد آنها الان زیاد به این کار علاقه ای ندارند.
همسرش هم این نکته را تایید می کند. او البته مثل تجربه کار امیدوار است که یک روز این فسیل ها سروسامان پیدا کنند و همه زحمات تجربه کار و سختی هایی که آنها متحمل شدند، به نتیجه برسد.
اگر پیگیریهای من و خبرگزاری مهر نباشد خدا می داند چه برسر فسیلها می آید
تجربه کار از تعطیلی موزه و سرنوشتی که فسیلهایش به آن دچار شده، بسیار نگران است. می گوید: اگر من و خبرگزاری مهر نباشیم، خدا می داند چه بر سر این فسیلهای منحصر بفرد و مناطقی که این سنگواره ها در آن قرار دارد، می آید.
وی اظهار می کند: هر چه بیشتر با این فسیلها بداخلاقی می کنند و دل ما را می شکنند، ما نمونه های شگفت انگیزتر دیگری را پیدا می کنیم.
وی می افزاید: وقتی خدا بخواهد جلوه ای از عظمتش را به انسان نشان بدهد، ما آدمها نباید مسایل علمی را به رخ بکشیم و دست به انکار واقعیتها بزنیم.
وی معتقد است استان کرمان از لحاظ زمین شناسی، عجیب ترین نقطه کره زمین است. تجربه کار اظهار می کند: فسیلهایی هست که هنوز آثار حیات درون آن وجود دارد؛ آزمایشات هم تا حدودی ثابت کرده که قسمت نرم بدن موجودات هم فسیل می شود.
وی تصریح می کند: با توجهی که اخیرا استاندار کرمان به فسیلها نشان داده، امیدواریم که هر چه سریعتر این گنجینه و این سرمایه علمی که نام کرمان را یدک می کشد، حفاظت شود.
تجربه کار می گوید: تمام وقت من با فسیلها می گذرد، نه حقوق خاصی دارم نه بیمه هستم. حتی زمانی که موزه دایر بود، درآمد ماهیانه ای حدود 100 هزار تومان داشتم. تنها خواسته ام این است که فسیلها سامان بگیرند و مناطقی که فسیلها در آن وجود دارد، حفاظت شود، در کنار این کار، برای من هم اندازه بخور و نمیر درآمدی ایجاد شود، کافی است.
نظر شما